thirty-day song challenge

بالاخره یه چالش خوب ;_;

ادامه
  • نظرات [ ۳ ]

    اسطوره ای که مدالش را از مردم کشورش گرفت

    ادامه
  • نظرات [ ۰ ]

    کدام گوری میخواستم بروم؟

    آنجا یک قهوه خانه بود

    اما ننشستیم به نوشیدن دوتا استکان چای 

    چرا؟
    دنیا خراب می‌شد اگر دقایقی آنجا می‌نشستیم و نفری یک استکان چای میخوردیم؟
    عجله... همیشه عجله!
    کدام گوری میخواستم بروم ؟
    من به بهانه رسیدن به زندگی همیشه زندگی را کشته ام...

    _______________________________________________________________________________

    محمود دولت آبادی 

    ادامه
  • نظرات [ ۲ ]

    first post

    ادامه
  • نظرات [ ۶ ]
    دونه های برف دارن رو زمین میخوابن

    و تو داری دورتر و دورتر میشی

    دلم برات تنگ شده

    چقدر دیگه باید منتظرت بمونم

    چندتا شب دیگه رو باید بدون چشم رو هم گذاشتن صبح کنم

    تا اینکه بالاخره ببینمت

    تا اینکه بالاخره بهت برسم

    تا وقتی که این زمستون سرد تموم شه

    و بهار دوباره از راه برسه

    و اون موقع که گل ها شکوفه کنن

    لطفا همینجا بمون

    spring day
    :)