____________________________________________________________________________________

1309/6/5

توی محله خانی اباد تهران، توی خونه رجب خان یخچال دار، جنجالی به پا بود. دو پسر و دو دختر خانواده پشت در اتاق نشسته بودند و با چشمانشان معصومشان پدرشان که با قدم هایش طول حیاط را متر می کرد، دنبال می کردند. 

بالاخره قابله از اتاقک کوچک و دلگیر بیرون آمد و نوزاد تازه به دنیا آمده را روی دست بلند کرد.

رجب خان که از فرط نگرانی مانده بود گریه کند جلو آمد و قابله بالاخره رضایت داد تا از هراس و نگرانی خانواده کم کند: پسر است! پسر!

گل خنده روی لب های بچه ها شکفت! 

پدر هم جلو دوید تا پسر را بغل بگیرد: غلامرضا! قرار بود اسمت را بگذاریم غلام رضا!

سال 1327

باید میرفت به خدمت سربازی! چشمان مادرش خیس بود و خواهرانش از داخل اتاق تماشایش می کردند. 

کفش هایش را که پوشید، بلند شد و دستان مادرش را بوسید.

پدرش دم در ایستاده بود. پسرش را در آغوش گرفت و بر سرش بوسه زد. بالاخره از خانه بیرون زد. 

خانواده اش تا محل تجمع سرباز ها دنبالش آمدند. سوار مینی بوس زرد رنگ و از پنجره به خانواده اش زل زد.

مینی بوس با صدای گوشخراش و بلندی راه افتاد و مادر غلامرضا کاسه ای آب پشت سرش ریخت و مانند تمام مادر ها زیر لب زمزمه کرد: خدا به همراهت باشد پسرم...

25 مهر همان سال در اداره راه آهن استخدام شد. سابقه کاری هم در شرکت نفت مسجد سلیمان داشت اما آخر استعفا داد! دلش برای مادرش تنگ شده بود.

برگشت به تهران.... 

سال 1329

کنار گوشش زمزمه کرد: غلامرضا حواست باشه این کاربلده! هرکسی رو انتخاب کنه یه آینده ای داره!

سر تکان داد و به همراه دیگر شاگردان باشگاه پولاد دور تشک حلقه زد.

استاد بلور (حبیب الله بلور) یک بار همه را از نظر گذراند و بعد به دو نفر گفت جلو بیایند. 

+ دستتو آزاد کن!

+ حواست به پای راستت باشه! زیاد بهش نزدیک نشو

نفر بعد غلامرضا و رفیقش بودند. روی تشک رفت و هر چه در این سالها یاد گرفته بود، رو کرد. نظر استاد را جلب کرده بود!

+ اسمت چیه؟

در حالی که نفس نفس میزد جواب داد: غلامرضا..... غلامرضا تختی

همان سال برای اولین بار قهرمان کشور شد! سال بعد هم همینطور! هشت سال پشت سر هم توانست این افتخار را کسب کند. 

خیلی سریع توجه ها را به خود جلب کرد! مردم به او لقب داده بودند «ستاره گمنام کشتی ایران»!

غلام غلامرضا تختی (@seyed_amardost) | Twitter

سال 1330 در مسابقات دسته 79 کیلو قهرمانی جهان در هلسینکی فنلاند مدال نقره کسب کرد. سال بعد هم همین مدال را تکرار کرد. 

چهار سال بعد در المپیک 1335 ملبورن در وزن 87 کیلوگرم، به همراه امام علی حبیبی نخستین مدال های طلای ایران در المپیک را کسب کردند.

تختی در مسابقات قهرمانی جهان 1338 تهران، 1340 یوکوهاما و 1341 تولیدو به ترتیب به دو مدال طلا و یک مدال نقره رسید.

در المپیک 1339 رم هم با ۵ پیروزی با ضربهٔ فنی و یک شکست، مدال نقرهٔ وزن ۸۷ کیلو را گرفت.

او که کشتی را از میان وزن آغاز کرده بود با افزایش وزن خود به دسته‌های بالاتر رفته و از سال 1341 به دستهٔ ۹۷ کیلوگرم پا گذاشت، اما مشخص شد که رقابت در این وزن برای قهرمان پابه‌سن‌گذاشته دشوار است و او در المپیک 1343 توکیو با یک شکست از احمد آئیک و مساوی با کشتی گیر بلغار به مقام چهارم قناعت کرد.

درباره غلامرضا تختی بخوانید

در تاریخ ۱۰ شهریور ۱۳۴۱ زلزله بزرگی به قدرت ۷٫۲ ریشتر،  شهر بوئین زهرا و روستاهای دشت قزوین را کاملا ویران کرد. بر اثر زمین‌لرزه بوئین‌زهرا حدود بیست هزار نفر کشته و هزاران خانواده نیز بی‌خانمان شدند. به پیشنهاد کیهان ورزشی و روزنامه کیهان قرار شد او برای زلزله‌زدگان کمک جمع کند.

تختی قبول کرد و صندوق به گردن از پارک ساعی در خیابان پهلوی تا تالار کیهان در خیابان فردوسی را پیاده پیمود. با بلندگو شخصاً از مردم می‌خواست تا به هموطنان زلزله‌زده‌شان هر چه در توان دارند، کمک کنند.  اعتماد و احترامی که مردم به تختی داشتند در کلمات نمی گنجید. او واقعا جهان پهلوان ایران بود. 

زنان گوشواره و گردنبند و انگشتر و مردان پول اهدایی خود را به صندوق آویزان از گردن تختی می‌انداختند. واکنش‌ها چنان باورنکردنی بود که بلافاصله موج بزرگی از نیکوکاران به راه افتادند و ده‌ها کامیون به وی سپرده شد.

پیر زنی هیچ نداشت و فقط به خاطر علاقه ای که به تختی داشت، چادر خود که تنها دارایی خود بود را به تختی تقدیم کرد به امید گرم شدن دخترکی بی خانمان با دور خود پیچاندن آن چادر...!

بیوگرافی غلامرضا تختی و همسرش + عکس و علت خودکشی

1345/8/12

ازدواج کرد!

میدانست زن داری از او بر نمی اید. زندگی تختی برای خودش نبود. به قول خودش می گفت: «زندگی من که برای خودم نیست! زندگی من دست مردمه!»

شلا (شهلا توکلی) زن خوبی بود.

11 شهریور 1346 پسرشان به دنیا آمد. نامش را گذاشتند بابک..... بابک تختی!

تختی دیگر نتوانست کشتی بگیرد. دولت حقوق بازوبندش را قطع کرد. 

مصدق نامه ای برای او فرستاد. تختی بدجور طرفدار مصدق بود. نامه را قاب کرد و به دیوار زد.

هنوز هم به مردم کمک می کرد. با وجود فقر خودش با دل و جان از فقرا نگه داری می کرد.

باری رفیق گلفروشش به او گفت: غلامرضا خوبه که به مردم کمک کنی... ولی یه نگاه به وضعیت خودت بنداز... به خدا بد نیست یکم دست از کمک کردن بردار و به زندگی خودت برس.... این خوبه که همه میگن برو پیش تختی دست خالی بر نمیگردی ولی فقر مردم که ته نداره...»

جوابش این بود « اگه بی نیاز باشی و ببخشی که هنر نیست، اگه خودت به یه چیزی احتیاج داشته باشی و اونو به مردم ببخشی یه غلطی کردی!»

شعار زندگی اس همیشه همین بود.

چرا فیلم «تختی» کم فروخت؟- اخبار رسانه ها تسنیم | Tasnim

دیگر از همه دنیا زده شده بود. مردم تختی را ترک کرده بودند. او نیازمند بود اما همچنان به مردم کمک می کرد.

چاق شده بود و دیگر حتی به باشگاه های ورزشی راهش نمی دادند.

روز 15 دی 1346 به دفترخانه اسناد رسمی شماره 202 رفت و وصیت نامه خود را تحت شمارهٔ ۳۴۲۸ و با تعیین کاظم حسیبی به عنوان سرپرست فرزندش بابک (که تنها ۴ ماه داشت)؛ به ثبت رساند.

روز 17 دی سال 1346 او در اتاق 23 هتل آتلانتیک تهران در گذشت......

بسیاری اعتقاد داشتند که او خودکشی کرده. «پرویز عرب» از دوستان تختی در گفتگوی تفصیلی با ایسنا، گفت: «قرص آسپرین و تریاک را با هم مخلوط کرده بود و پس از ریختن در لیوان آب، آن را خورده بود. فجوری، رئیس پزشک قانونی وقت پس از معاینه تختی گفته بود بازوی راست تختی کبود بوده که دلیل آن هم این بود که او هنگام جان دادن با دندان بازوی خود را گاز گرفته بود.»

البته خیلی ها هم میگفتند که ساواک به علت محبوبیت زیاد تختی وی را شهید کرده است.

علی شاه‌محمدی کارگردان مستند «شهسوار» دربارهٔ زندگی تختی، در این‌باره می‌گوید: «در این فیلم هم به صورت مستند و هم به صورت دراماتیک به زندگی تختی پرداخته‌ام و سؤال اصلی فیلم بر این محور است که تختی خودکشی کرد یا کشته شد؟ در پاسخ به این پرسش، برخی افراد در این فیلم با دلایل متقن و موجه می‌گویند که تختی خودکشی کرده و برخی هم با دلایل متقن و موجه دیگری می‌گویند که تختی به قتل رسیده‌است. هیچ رجحانی میان این افراد و دلایلی که برای نظرشان ذکر می‌کنند در مستند وجود ندارد و قضاوت در این باره را به عهدهٔ خود مخاطب گذاشته‌ایم، به این دلیل که خود ما هم از این دلایل قانع نشده‌ایم.»

برای همین مرگ تختی همیشه در لایه ای از ابهام باقی ماند.

اکنون در مورد غلامرضا تختی قصیده‌ها و کتاب‌های متعددی نوشته شده و فیلم‌های مستند و حتی سینمایی نیز از زندگی وی ساخته‌اند. پس از مرگ وِی، اقدامات گوناگونی برای گرامیداشت وی انجام گرفت و حوادثی (نظیر خودکشی هواداران و…) در واکنش به مرگ او در میان طبقات مختلف جامعه، رخ‌داد. از آن‌جمله می‌توان به این‌ها اشاره کرد.

کیهان ورزشی که در آن روزها تنها نشریه ورزشی ایران بود، در واکنش به مرگ تختی تیتر زد: «دلِ شیر، خون شده بود».

 در اینجا میخواهم این مقاله را با بیت هایی از سیاوش کسرایی به پایان برسانم.

جهان پهلوانا صفای تو باد                     دل مهرورزان سرای تو باد


بماناد نیرو به جان و تنت                    رسا باد صافی سخن گفتنت

منابع:

- مستند شهسوار به تهیه‌کنندگی هارون یشایایی و پژوهش، نویسندگی و کارگردانی علی شاه محمدی

-  فیلم سینمایی جهان‌پهلوان تختی به کارگردانی علی حاتمی، کارگردان ایرانی که پس از مرگش نیمه تمام ماند و نهایتاً بهروز افخمی در سال ۱۹۹۷ میلادی آن را به پایان رساند.

- غلامرضا تختی فیلمی به نویسندگی و کارگردانی بهرام توکلی و تهیه‌کنندگی سعید ملکان 

- ویکی پدیا - غلامرضا تختی

- کتاب در جستجوی پدر نوشتهٔ بابک تختی

پایان

____________________________________________________________________________________

لپتاپ رو خاموش کردم و ناشیانه توی کیفش جا کردم.

آب جوش رو توی لیوان کاغذی ریختم و چای کیسه ای رو داخلش انداختم تا رنگ بگیره.

به گورستان خیره شدم. شلوغ نبود. کمی اون طرف تر زن چادری ای همراه بچه اش کنار قبری نشسته بود. دختر بچه به من زل زده بود. لبخندی زدم و براش دست تکون دادم. خجالت زده لبخندی زد و نگاهش رو به مادرش داد.

لیوان کاغذی رو برداشتم و قندی توی دهانم انداختم. همونطور که به قبر تختی زل زده بودم توی ذهنم داشتم همه چیزهایی که توی مقاله نوشته بودم رو تصور میکردم. 

قبرستان ابن بابویه قبرستان بود! زیبایی ای نداشت اما حس خوبی داشتم که جهان پهلوان تختی با وجود مرگ سختی که داشت، تا ابد توی ذهن مردم باقی موند. 

دیروز تولد جهان پهلوان تختی بود. مطمئنم توی روی زادروزش هیچکس حتی لحظه ای به ذهنش خطور نکرد که این پسر نه تنها آینده کشتی رو، بلکه آینده انسانیت و مردانگی رو در کشورش رقم میزنه.